روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان
میوه رنگارنگ داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت و
همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند. روزی همسایه حسود یک سطل را پر از
زباله کرد و کنار خانه همسایه اش گذاشت، چون مطمئن بود ریختن آشغال همسایه
اش را آزار می دهد و با اشتیاق منتظر داد و بیداد همسایه نشست.
از آنطرف، همسایه خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل
پر از زباله در ایوان است. او هم سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از
میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد و برای همسایه برد. وقتی همسایه
صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای
دعوا آمده است. اما وقتی در را باز کرد، یک سطل پر از میوه های تازه و
رسیده دید که رویش یک یادداشت بود: "هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند
که از آن بیشتر دارد، امیدوارم از میوه ها لذت ببری، دوست من"
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت سوم)
داستان راستان - جلد اول اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت دوم)
داستان راستان - جلد اول اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت اول)
مجموعه داستانی به ترتیب حروف الفبا - حرف الف
همسایه ,داستان ,میوه ,سطل ,یک ,های ,پر از ,یک سطل ,از میوه ,داستان دو ,را با
درباره این سایت