داستان کوتاه پند آموز شایعه»


داستان غیبت و شایعه

زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند.

حکیم به او گفت: به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.

فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی چهار تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است.

مواظب باشیم آبی که ریختیم دیگر جمع نمی شود

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:

در شب معراج، مردمى را دیدم که چهره هاى خود را با ناخنهایشان مى خراشند. پرسیدم: اى جبرئیل، اینها کیستند؟
گفت: اینها کسانى هستند که از مردم غیبت مى‌کنند و آبرویشان را مى‌برند.
تنبیه الخواطر: ۱ ، ۱۱۵»

داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت سوم)

داستان راستان - جلد اول اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت دوم)

داستان راستان - جلد اول اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت اول)

مجموعه داستانی به ترتیب حروف الفبا - حرف الف

مجموعه داستانی به ترتیب حروف الفبا - حرف آ

داستان کوتاه پند آموز «شایعه»

داستان کوتاه ایمان واقعی بازرگان

زن ,ولی ,کار ,داستان ,شایعه ,همسایه ,این کار ,آن زن ,آن پرها ,حکیم به ,به او

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ ارکیو دانلود کده نویسندگان آماتور دنیای ابتدایی زمزمه نسيم بازتابِ نفسِ صبحدمان فروشگاه اینترنتی گوگل کالا بامن قدم بزن... tavoshonar فیلم ها و سریال های برتر از دیدگاه سایت